مدح و وفات حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
عـمری بـرای داغ زهـرا گریه کردی هر نیمهشب هـمپای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع از اشک گل شد وقتی که گفتی «واحسینا» گریه کردی اول بـرای زیـنـب و داغ حــســیـنــش بعـدش برای دسـت سـقّـا گریه کـردی یکـبـار دیـدی که ربـاب از حال رفـته صد بـار مـثـل مـوج دریا گریه کردی دیـدی رقـیـه نیست جـای او سـکـیـنـه هر بـار که میگـفت بابـا گریه کردی خوب است که شام غـریبان را ندیدی با روضههای خار صحرا گریه کردی حرف سه شـعـبه آمد و از حـال رفتی دیدی کسی میافـتـد از پا گریه کردی گـرم عـزای بـچـههـای خـود نــبـودی با گـریـههـای زیـنب امـا گریه کردی تـشت طـلا و خـیـزران را که نـدیـدی ابری شدی با حرف زنها گریه کردی حرف کنیز آمد، سکـینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی بیبی نبودی موی دختر بچهها سوخت قـد تــمـام سـیـنـهزنهـا گـریـه کـردی |